آنجا که نام مهدی نیست قرار نه ، فرار باید کرد
نمیدانم هنوز یادتان هست که باید خدا را دید و هر چه می خواهیم را تنها به پیشگاهش عرضه کرد یا نه. نمی دانم هنوز یادتان نرفته که ما از خاکیم و با روح او آسمانی شدیم پس باید به خویشتن عروج کنیم تا به یزدانیت برسیم یا نه . این روزها و شبها انگار مجالی دوباره برای رهایی از وجودیست که بودنش خاکی است و رفتنش خدایی پس یادمان باشد که این روزها را با سجده به پای بتهای ساخته شده از پول و ثروت و حرفهای پوچ دنیایی هدر ندهیم و این شبها را با خنده های خواب آلوده به فنا نسپاریم از برادر کوچکتان گفتن بود و هر چه بود همین بود
نوشته شده توسط مجتبی سعیدی در شنبه 91/4/10 |
حرفهای گهر بار شما